تبسم اسير است
تشويش موج می زند
و عشق در سايه سرما خورده ...
به تو نگاه مي کنم و می نويسم
برای نگاهت که آب تنی گندمزاران ارديبهشت را مي ماند
-زير مهتابی که خود مخمليترين باران است در دشتهای فارس
و تو از خود گريزانی
از من گريزانی
از ما گريزانی !
و نميدانی آتش عشق در استخوان من آنقدر شعله می کشد
تا سياهيهای جهان هرگز سر بر نياورند
از تباشير نگاه تو
تشويش موج می زند
و عشق در سايه سرما خورده ...
به تو نگاه مي کنم و می نويسم
برای نگاهت که آب تنی گندمزاران ارديبهشت را مي ماند
-زير مهتابی که خود مخمليترين باران است در دشتهای فارس
و تو از خود گريزانی
از من گريزانی
از ما گريزانی !
و نميدانی آتش عشق در استخوان من آنقدر شعله می کشد
تا سياهيهای جهان هرگز سر بر نياورند
از تباشير نگاه تو
No comments:
Post a Comment