Sunday, July 19, 2020


در میان رزمنده گان و رمالان
صف دوتا بود تا سر‌ِ داران
در میان کشته گان و مُرداران
سیل خونِ بود و خاوران یاران

Saturday, July 4, 2020


از برکت سفرۀ آیت‌الله های مامان
"چه قبرستانی ساخت دینِ "سلام

زمين که باز کند چشمش از فغان
تکان دهنده می شود زمان
از کنار-ماسۀ شيلات مازندران
تا گذرگاه خاوران
می خواهم به شط شهدهای شش رنگی بزنم

سايه های بی رنگی

!
و آن سالهای سه پشته رنگی 

می خواهم شش ساله ای را به خاطر آورم

که پوست پرتغال را بيشتر از پول و مال دوست می داشت
...شش ساله ای که "شراکت- شعف" بود

وای؛ من تا شش سالگی شطاح وار سوسياليست بوده
ام

Thursday, July 2, 2020

  

زنان شیفته و دیوانه، آن بارقه های غیرقابل توضیح زندگی اند. آزادی از وجودشان
تراوش می کند و جویای آگاهی اند. به هیچکس جز خود تعلق
ندارند اما بخشی از وجود خود را به کسانی که ملاقات می کنند هدیه می دهند
اگر شما چنین زنی را ملاقات کرده اید، او را از کف مدهید. درست است که شما را به آشوبِ زندگی خود وارد می کند اما جادوی خود را هم به شما نشان خواهد داد
 [نیکی روو]






Wednesday, July 1, 2020


          ماه درزندان


         قلم زندگی سرشار جوهر عشق است

        
جوهر کار 

        و جوهر مبارزه ...

       تا قلم هست زندگی بايد کرد

      ميدانهای آزاديِ مسلسلواری

      به تکرارِ فتح در راهند
بر مداری دور شادی های دود زده راهت را بسته اند

بر زمينی سوخته به رنگ عبا ايستاده ای وبا پاشنه های برکشيده

پا قُرص کرده ای بر مدارهای موازيِ ظلمات !

در سيگاری با هوای خاطرات بی دود شِکوِه آغاز می کنی .

وای

بر باد رفته طفلکی قرص ماهِ منزلت...

در نفس های خدا و روح و رُتيل

چه فرهادی می شوی

با سيگاری پشت گوشَت

و شيرينی های شقاوت تبار مدهوشَت

Sunday, June 28, 2020


بر شطِ آرزو اين پا و آن پا می کنند
آبشارهای زيبائي زبانزد
مه آلود و غليظ
آبی خوابها کمی فرود می خواهد
بر تِنجه های تر





Tuesday, June 23, 2020


در آینه‌های خاک چاله ایت مهتاب باخته اند آوازهای جذب

شیدایهای مرا از پوستِ نامهربانیهای تو می پوشند

قرنهای مکرر .

ململ کم الطفاتی های تو بّر تن‌ کرده اند شعرهای من

-پس پشت چهار منظومۀ شمسی .

آه رنگ دانه‌های پاییزی

از همان جامه دانی‌ که تو در آن اعتماد گم کرده ایی

صبحانه جای‌ من پیراهن عشق تن‌ می کنند خوابها

Monday, June 22, 2020

هزاره ای برگذشته بود از آن روز که طراوت و باران را از ياد برده بودم
پستۀ سبز نگاهت دهان باز می کند
ومن
سرسبز مِهر می شوم

Sunday, June 21, 2020

من از تکرار شیرین ی تو دخت بهاران مثل فرهادم
زمشق دیدن چشمان مستت روزگاران داده بر بادم

Saturday, June 20, 2020

هندسۀ آشنايِ کوهها

بر بيقرارِ دل سفره های سماع پهن می کنند

و چاشتِ حسرت
به تساوی تقسيم می شود



پيراهن زرد کوچه های شعف بر تن سپيدار وجدهای سمجت
با بارانهای موسمی خیال در هم می آميزد 
روئای زندگی در حواشی پژواک پلکهای پر تبسمت
تو را
و انعکاس ضمير پر حرارت انزوای شبح نارنجستان تنهایت را
يادگار دگرديسی بهار آرزوهای جهان می کند
لازم نيست که انسان سی سال با تو زندگی کرده باشد
تا به وسعت لغت ظرافت پی ببرد 

Tuesday, June 16, 2020




ماهِ ناظر مددی کن مگر اشک تو ببندد راه بر تُرغۀ بسته
شاخ بی صبری نرگس که شده خستۀ خسته
نظری يخ زده بر زلف شقايق
گل نيلوفر قاصد شعر بر روی تو کِشتِهِ

Saturday, June 13, 2020



تا دمِ باغ صفا بوی شما می آيد
دلِ بارانيِ پا سوی شما می آيد
از همين جنگل مهتابِ سرافکندۀ هجر
مِهرِ شيداييِ شيرازيِ من بَهرِ سَبا می آيد

Wednesday, June 10, 2020



تبسم اسير است
تشويش موج می زند
و عشق در سايه سرما خورده ...

به تو نگاه مي کنم و می نويسم
برای نگاهت که آب تنی گندمزاران ارديبهشت را مي ماند
-زير مهتابی که خود مخمليترين باران است در دشتهای فارس

و تو از خود گريزانی
از من گريزانی
از ما گريزانی !

و نميدانی آتش عشق در استخوان من آنقدر شعله می کشد
تا سياهيهای جهان هرگز سر بر نياورند
از تباشير نگاه تو


Friday, May 29, 2020


باغناری که در کش و قوس صبحگاهی شلالهای خود را شانۀ الطفات مي کشد
کوله بار نارنجهای بغضت را بگو
بر چارخانۀ مشبک قلبم تکيه گاهی جستجو کند

Thursday, May 28, 2020


آنان که به شهرگل ومعماری ما طعنهٔ سستی زده اند
سیل آمد و معلوم بشد که حرف مفتی زده اند

Wednesday, May 27, 2020

نظر

تو از سفيدی سايه های پُر انکسار کدام نور

بر برکه های گُل سوسنيِ مُنوَر گذشته ای

که "جنگلهای شقايق پهلو" ديگر قهوه ايِ سوخته نمی نمايند،

خاک بر خاطرۀ چشمه ساران نيست

و سبزِ مهتابی به چشمان صبح فرو رفته است ...

عزرائيل برابر چشمان شوخ و زلفکان ذُرّتی

شرمسار زُمُختيهای بيکرانِ خُداست

و ابروانِ مُرتعشِ سخنگويت

آوازهای چلچلۀ شادفاميهاست !

- که من در عصرِ زهرخندِ خُشکساليها

به نرگسزارِ سبزفامِ طراوتهای سينه ات نظر دارم

می آيی و با گيسوانِ در يادت
هر روز در پيچ پر شيبِ خيابان
جنگلی شلال گم می شود
و درانبوه خوابهاي زلال
پُر پونه به هوش می آيد
سفرۀ انتظار

اشک مهتاب فقط ترکشِ تشويرِ سُحور است صنم

انعکاس دلِ درياييِ مارا توببین خود تپش زيبائيست


پُدونوی سبزِ چيشات حُسنِ کمالِ به خدا

قيطونوی سُرخِ لبات آرِزوُی دور و دِرازه بخدا


او چيشوی سبز کٌناريت که ايطو دل می بره

بُ یه رِنگ بیدگُونی هی تو گُوشم کِل می زنه

  •  

وقتی که تو واتساپ  ميای-بادِ مُلايم مي وِزد

باغای شيراز از اِرَم - تا باغناري بشکُفد

آنگه که سروِ قامتت-با ناز سرسر می کند

کاجی به فريادِ دلِ -صبحِ مصور مي رسد

وقتی که تو واتساپ ميای-جنگل سری خم می کند

گلزارِ يادت می خلد - دلها  شيدا می شود

وقتی که تو وارد میشی-خوش آب و بی پروا ميشی

باغای قصرُدشت را - سبز تمنا ها می شی

وقتی که تو واتساپ ميای- آواز باران ميرسد

پيش چشای منتظر- مکحُول مَنظَر می شود

آوای شادی می دمد-سر مستِ ساقت می شود

روزی اگر شاعر شدم
کلمات پا کوتای در بند را طوری به کوچۀ رهايی قِل می دهم
که پيش از مجالی يابی تو در حضور باد
از ضرب آهنگ زلفهای چکُرت آينه ای ساخته باشم